خیزش عظیم مردم ایران و نشاندن نسخه اسلام ناب محمدی(ص) بر کرسی حاکمیت «حاکمیت دین» در عصر یخبندان ایمان و عقیده و رواج عقیدههای باطل لیبرالیستی و اومانیستی، چنان برای غرب و غربباوران ویرانگر و شکننده بود که برای مقابله با آن به هر حربهای از جنگ و شورش تا توطئههای گوناگون متوسل شدند. اما یکی از راههایی که به نظر آنها بسیار موثر و تعیینکننده بود، به صف کردن بردگان فکری غرب و پیادهنظام تهاجم فرهنگی علیه ایمان و عقیده مردم بود. این پیادهنظام که در پوستین علم و دانش سالها پُز روشنفکری داده بود و نان آن را خورده بود، اکنون میبایست خدمتی درخور به صاحبان اصلی اندیشههایش تقدیم کند! آنها که اغلب نشخوارکننده اندیشههای قرون 16 و 17 میلادی و سالهای سیاه فرهنگی غرب بودند حمله به نظام اسلامی در پوشش موجسازی علیه «دین دولتی» را در دستور کار خود قرار دادند و ناگهان در یک فرایند هماهنگ، با روشهای گوناگون به آن پرداختند. آنها چنان در مورد دین دولتی سخن میگفتند و برای جدایی دین از حاکمیت سینه چاک میکردند که گویی به کشفی مهم و شناسایی معضلی عظیم در پیش روی بشریت دست یافتهاند! اما اندکی بعد و وقتی که غرب و رسانههایش به صورت مستقیم وارد عرصه شدند و به صراحت از این افراد با اسم و رسم به بزرگی یاد کردند و راه آنها را ستودند،
ابرها کنار رفت و معلوم شد که این ماموریت از کجا به بردگان فکری داده شده و این جماعت بیریشه عامل چه کسانی هستند؟ بیبیسی در کسوت اسلامشناس و متخصص جریان مرجعیت و فقاهت ظاهر شد و با نام بردن از علمای بزرگی که در قید حیات نیستند همچون مرحوم آیتالله مرعشی نجفی و مرحوم آیتالله گلپایگانی، آنها را مخالف حکومت دینی معرفی کرد! آنها حتی پا را فراتر نهادند و حوزه علمیه نجف و مشخصا آیتالله سیستانی را در مقابل حوزه علمیه قم و حاکمیت دینی معرفی کردند! اما نقش بیبدیل و غیرقابل انکار ایشان در قوام دولت و کشور عراق آب سردی بود بر آن همه دروغ و دروغپردازی. نمایندگان فکری آنها و برخی از افراد احزاب اصلاحطلب مانند حزب مشارکت و حزب کارگزاران هم مخالفت خود با حکومت دینی و لزوم جدایی دین از سیاست و در پیش گرفتن مشی لیبرالیستی را اعلام کردند! آنها به صراحت از ضرورت برپایی جمهوری خالص! در ایران دم زدند و باز هم بنگاه خبرپراکنی دولتهای انگلیس و آمریکا و ماشین تبلیغاتی رژیم اشغالگر قدس به تعریف و تمجید از این سخنان روی میآورد.
اما وقتی مردم دینمدار کشورمان پاسخ این سخنان را با قوت و قدرت و با به کار بستن تعالیم دینی در تمامی شئون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواستار شدند و برای رسیدن به این مقصود، از بذل جان نیز دریغ نورزیدند، جماعت شبهروشنفکران غربزده و همانها که دین دولتی را مانع نشاط و آزادی و تحمیل شده بر مردم میدانستند سراسیمه به میدان گسیل شدند و به دروغ در سوگ آزاد نبودن مردم اشک ریختند و مردم را فاقد شعور و درک مبانی اولیه سیاسی دانستند و به ساحت مردم نجیب کشورمان توهین کردند! آنها به صراحت دین و پیروی از دین را مخالف عقل و برداشت عقلی معرفی کردند و دینداری را جبههای مقابل عقلمداری به تصویر کشیدند تا بدینوسیله به زعم خود تودههای دینمدار جامعه را غیرعاقل معرفی کرده و تحقیر نمایند! و این چیزی نیست جز انتقام کور سیلیخوردگان و کوتولههای فکری از ملتی که پای دین خود با همه وجود ایستاده است.
اما اصل ماجرا چیست و آنها به دنبال چه میگردند؟! آیا به راستی دغدغه آنها نبود آزادی و امنیت مردم است؟!
واقعیت این است که جامعه ایران، جامعهای دینی و اعتقادی است و این واقعیت بر هیچکس پوشیده نیست و از این منظر سخنان این مدعیان، توهین به باورها و ارزشهای یک ملت بزرگ و فرهیخته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضاء شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان در این خصوص فرمودند: «میبینم در بعضی از مطبوعات، نوشتهها و گفتهها، بعضیها با عنوان کردن «دین دولتی» و «فرهنگ دولتی» میخواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و به اصطلاح یک انگ غلطی به آن بزنند که آقا اینها میخواهند دین را دولتی کنند، فرهنگ را دولتی کنند! این حرفها یعنی چه؟! دولت دینی با دین دولتی هیچ فرقی ندارد. دولت جزو مردم است دین دولتی یعنی دین مردمی، همان دینی که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.»
این سخنان، جان کلام و پاسخ روشن به مدعیان دین دولتی است که در خود نکته ظریف دیگری هم دارد و آن این که ایشان از تلاش مدعیان این موضوع برای محدود کردن نظارت دولت پرده برمیدارند. واقعیت این است که غربزدگان به دروغ ادعا میکنند که دین دولتی در حریم خصوصی مردم دخالت میکند و جامعه را محسوس و نامحسوس مدیریت میکند و این در حالی است که حکومت اسلامی با تکیه بر موازین دینی نه فقط حریم خصوصی افراد را محترم میشمارد بلکه سختترین مجازاتها و موانع را برای دخالتکنندگان در حریم خصوصی مردم قائل است و بیشترین تساهل و تسامح را در مواردی که پای حریم خصوصی مردم در میان است، روا میدارد. این نکته را به آسانی میتوان با مراجعهای گذرا به آموزههای اسلام عزیز مشاهده کرد.
اکنون به این سخن یک مقام ارشد قضایی آمریکا در خصوص شنود مکالمات مردم آمریکا و جاسوسی از مردم جهان توجه کنید که گفته است: این حجم شدید از شنود و دخالت در زندگی مردم، در تاریخ آمریکا بیسابقه بوده و با این روش میتوان گفت که هیچ حریم خصوصی باقی نمانده است. امروز روح واضعان قانون اساسی آمریکا از این رفتارها آزرده و ناراحت است!
حال باید از این مدعیان پرسید که نظام سرمایهداری که قبله آمال شماست ناقض آزادیهای شهروندی است یا دولت برخاسته از دین مبین اسلام که در باورهای عمیق و فطری مردم و بسترهای عقلی و علمی جای دارد؟
نکته دیگر آن که آرزوی آنها از کوبیدن بر طبل «دین دولتی» ساقط شدن این حاکمیت است. یعنی حاکمیتی که با 98/2 درصد رأی یک ملت حاکم شده، از دید آنها حاکمیتی تحمیلی و مخالف خواست و عقیده مردم است! آیا این عدد شما را به یاد موضوع خاصی نمیاندازد؟! حدود دو سال قبل در آمریکا، جنبشی موسوم به جنبش والاستریت یا جنبش 99 درصد برپا شد که خروش اکثریت 99 درصدی آمریکا در مقابل اقلیت یک درصدی سرمایهداری بود. آیا نسخهای که این مدعیان برای جامعه ما میپیچند، همان نسخه نیست؟ آنها دقیقا میخواهند 99 درصد مردم ایران همانند مردم آمریکا برده یک درصد طبقه مرفه و سرمایهدار باشند و البته در تلاشی کودکانه این آرزوی به گور بردنی را در پوشش فریبنده دموکراسی و آزادی به خورد مردم میدهند!
اما باید به اینان گفت به رغم هیاهو و دروغپردازیهای شما، مهمترین مسئله مردم دینشان است و دولت دینی افزون بر ابعاد ملکوتی و آسمانی آن، مردمسالارترین دولت است که نماینده اصلیترین خواست مردم یعنی دین است و به همین دلیل است که تکلیف انکارناپذیر و قطعی حاکمیت، براساس خواست مردم، تحکیم و ترویج مبانی و آموزههای دینی و پیشگیری از تخریب آن است همان تکلیفی که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان باغبانی و کندن علفهای هرز از آن یاد میکنند. به خصوص در حالی که به فرموده امام راحل عظیمالشان، جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است این تکلیف مضاعف میشود و البته همگان میبینند که این هیاهوها در مقابل نورافشانی خورشید پرفروغ اسلام و انقلاب تاکنون نتیجه معکوس داده و شور و شعور مردم نسبت به اسلام عزیز گواه آن است. امانوئل والرشتاین جامعهشناس مشهور آمریکایی در این باره گفته است:
«تمام دکترینها در دنیا به مرور کهنه و بیجاذبه میشوند و تنها دکترین ولایت فقیه امام خمینی(ره) است که نه تنها کهنه نشده، بلکه هر روز با طراوتتر و تازهتر شده و برای تودههای مردم در جهان جذابتر میشود.»
حسین شمسیان