ماهنامه بصیر

ماهنامه فرهنگی-سیاسی-اجتماعی پایگاه مقاومت بسیج شهداء شهرستان گیلان غرب- دهستان چله

ماهنامه بصیر

ماهنامه فرهنگی-سیاسی-اجتماعی پایگاه مقاومت بسیج شهداء شهرستان گیلان غرب- دهستان چله

حسین(ع) زندگی ماست (یادداشت روز)

یادت هست معرکه جمل را آنجا که امیرلشکر به محمدبن حنفیه فرمود «تزول الجبال ولاتزل. کوه‌ها از جا جنبیدند، تو استوار باش. دندان‌هایت را به هم بفشار. سرت را به خدا بسپار. گام‌هایت را بر زمین بکوب. چشم به نهایت سپاه دشمن بدوز و بدان که یاری از جانب خداوند سبحان است»؟... یادت هست در فرجام جنگ، رزمنده‌ای از میان سپاهیان به امیرلشکر گفت دوست داشتم برادرم فلان با ما در این جنگ بود و در پیروزی و پاداش آن شریک می شد؟ یادت هست امیرمومنان پرسید «اَهَوی اخیک معنا - آیا دل برادرت با ماست -» و چون پاسخ آری شنید، فرمود «پس همراه ما در این جنگ بود و با ما در این جنگ بودند آنها که در صلب پدران و رحم مادران جای دارند، گذشت روزگار آنها را به عرصه می‌آورد و ایمان و دین به وسیله آنها نیرومند می‌شود». گویا مولای متقیان در آن روز سخت، داستان رازآلود و پرماجرای دیگری را تدارک می‌کرد. ماجرایی که به تنهایی برای شهادت دادن به حقانیت آیت‌ تخلف‌ناپذیر الهی کافی بود. «و قد مکروا مکرهم و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال. دشمنان همانا به قدر استطاعت مکر ورزیدند و مکر آنان نزد خداوند آشکار است حتی اگر کوه‌ها از آن مکرها از جا بجبنند». ده‌ها میلیون جان بیقرار که این روزها به سوی حرم سالار شهیدان روانند، شاهدند که اسم و رسم حسین(ع) با وجود همه مکرهای دشمنان مانده و دلبری می‌کند. 

یادت هست سر راه صفین به کربلا رسیدیم؟ یادت هست - و چگونه فراموش کنی - که امیرمومنان خاک کربلا را بویید و گریست و فرمود «واهاً لک ایتها التربهًْ... چه خوشبویی ای خاک! از تو قومی محشور می‌شوند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند». یادت هست که فرمود «اینجا بارانداز سواران و قربانگاه عاشقان شهیدی است که هیچ کس از گذشتگان بر آنها سبقت نگرفته و هیچ‌کس از آیندگان به مرتبت آنها نمی‌رسد»؟ و چگونه از پاکباختگان کربلا حساب کشند که حساب و مطالبه و مواخذه، مخصوص دنیازدگان و اسیران تن است؟! به یاد آر که مولای متقیان در وصف پارسایان فرمود «ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا النفسهم منها. دنیا اراده آنها را کرد اما آنان هرگز دنیا را نطلبیدند و آنان را به اسارت گرفت پس جان‌های خویش را فدیه دادند و رها شدند». اگر این عبارات در اوصاف پرهیزگاران چنان آتشی در جان «همام» افکند که به فریادی جان از کالبدش رها شد، پس حق باید داد به این میلیون‌ها دلداده بیقرار که در اربعین حسین علیه‌السلام سر به بیابان کربلا گذاشته باشند. نگو ماجرا را شنیده‌ یا دیده‌اند که چنین آتش به جانشان اوفتاده. اینان به جان چشیده‌اند سر گذشت غمبار عاشورا را که چنین در تب و تابند. و مگر نه اینکه صادق آل محمد - علیه و علی آله السلام - فرمود «رحمت خدا بر شیعیان ما که از زیادی گل ما آفریده و با آب ولایت ما آمیخته شده‌اند، در غم ما محزون و در شادمانی ما شادمانند». بی‌علت نیست جاری شدن این محبت بر زبان ما که پیاپی گفتیم «بابی انت و امی یا حسین»... جان به قربان حسین، به فدای لب عطشان حسین!
به یاد آر جابر بن عبداله انصاری را که چون به مرقد مولای خویش رسید، چگونه «یا حسین» می‌گفت و از هوش می‌رفت و باز به هوش می‌آمد و «یا حسین» می‌گفت. عرض کرد آیا دوست جواب دوست را نمی‌دهد؟ و خود پاسخ داد «چگونه جواب بدهی که میان سر و پیکرت فاصله افتاده است». و به خاطر آور آن هنگام را که گفت «ما با کاروان کربلا بودیم». چگونه ممکن است جابر؟ «از رسول خدا(ص) شنیدم هر کس گروهی را دوست داشته باشد، با آنان محشور می‌شود و هر که عمل مردمی را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریک می‌شود. همانا دوست ایشان به بهشت و دشمن آنان به دوزخ بازمی‌گردد». ما سرد و گرم روزگار چشیده‌ایم. ما در بدر و احد و خیبر و خندق، و در صفین و جمل و نهروان بوده‌ایم. اما حکایت کربلا، حکایت دیگری است... « اگر جدایی اوفتد، میان جسم و جان من - قسم به جان تو دلم از تو جدا نمی‌شود/ گریه کنم اگر همی، بهر تو گریه می‌کنم - ورنه ز دیده‌ام عبث اشک رها نمی‌شود / صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام - هیچ کجا برای من کرببلا نمی‌شود / ... عمر گذشت و وا نشد راه زیارتت به من - حاجت این شکسته دل چرا روا نمی‌شود/ جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله - رأس بریده بر کسی راهنما نمی‌شود/ ای بدن تو غرق خون، روی و سر تو لاله‌گون - با چه خضاب کرده‌ای، خون که حنا نمی‌شود».
جرم کوچکی نیست بزرگی روح و عظمت شخصیت و منطق حماسه و شجاعت و عزت داشتن. و مولای ما با جان گرامی خویش تاوان همه عافیت‌گزین‌های تن‌آسا و راحت‌طلب را داد که حاضر نبودند در تنگنای ستم و اجحاف، پای حق بایستند و چون سالار آزادگان بگویند «مثل منی - پرورش یافته در دامان‌های پاک - با مانند یزید که آوازه بدکاری او عالم را پر کرده، بیعت نمی‌کند». در چشم جباران و طواغیت، جرم کمی نیست شرافت و عظمت روح. به تعبیر استاد شهید مطهری «حسین بن علی علیه السلام یک روح بزرگ و مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می‌افتد.. وقتی روح بزرگ شد، جسم و تن چاره‌ای ندارد جز آن که به دنیای روح بیاید و به زحمت بیفتد. اما روح کوچک دنبال خواهش‌های تن می‌رود، هر چه را که تن فرمان بدهد اطاعت می‌کند. روح کوچک به دنبال لقمه برای بدن می‌رود اگرچه از راه دریوزگی و تملق و چاپلوسی باشد. روح کوچک دنبال پست و مقام می‌رود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کوچک تن به هر ذلت و بدبختی می‌دهد... اما روح بزرگ به تن نان جو می‌خوراند، بعد هم بلندش می‌کند و می‌گوید شب زنده‌داری کن. روح بزرگ وقتی که کوچکترین کوتاهی در وظیفه خودش می‌بیند، به تن می‌گوید این سر را توی این تنور ببر تا حرارت آن را احساس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکن! روح بزرگ آرزو می‌کند که در راه هدفهای الهی و هدفهای بزرگ خودش کشته شود؛ فرقش شکافته می‌شود، خدا را شکر می‌کند. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسبها لگدمال می‌شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می‌دهد، جریمه یک حماسه را می‌دهد، جریمه حق‌پرستی را می‌دهد. جریمه روح شهید را می‌دهد. وقتی که روح بزرگ شد، به تن می‌گوید من می‌خواهم به این خون ارزش بدهم.»
رو به قبله کربلا کردن و کربلایی شدن هزینه دارد. خدایا این باور ماست که حسین علیه‌السلام «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالهًْ و حیرهًْ الضلاله. خون دل خویش را در راه تو ارزانی کرد تا بندگان تو را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات دهد». باور ماست که سالار شهیدان «صابراً محتسباً» جهاد کرد، استقامت ورزید تا پای جان و اسارت خاندان، و این همه را فقط با تو حساب کرد و پای تو نوشت. ما باور داریم این سبک زندگی و این‌گونه سعادتمندانه و ستایش برانگیز زیستن را. خداوندا تو را به شهادت می‌گیریم دوستدار دوستان حسین و دشمن دشمنان حسین علیه‌السلام باشیم. و برای چنین سبک زندگی است که از همه سرمایه خود مایه می‌گذاریم و عرض می‌کنیم «بابی انت و امی یا حسین». فردا که اربعین از راه برسد، داغ چهل روز و چهل منزل تو و خاندانت برای ما تازه می‌شود. السلام علی الحسین المظلوم الشهید. السلام علی اسیر الکُرُبات و قتیل العَبَرات. سلام بر تو ای مظلوم شهید، ای اسیر محنت‌ها و کشته اشک‌ها. و ما چگونه حق این غم بزرگ را به جای آوریم حال آن که مولای ما حضرت ولی‌عصر (عج) می‌فرماید «همانا صبح و شام برای تو ندبه می‌کنم و به جای اشک، برای تو خون می‌گریم».
فردا که اربعین شود، کربلا مجال دوباره پاک‌باختگان است که شهادت دهند «ابد والله ما نفسی حسیناً. به خدا سوگند هرگز حسین(ع) را فراموش نمی‌کنیم». برای چنین مردمانی که حسین(ع) و شهادت حسینی را دارند، اسارت معنا ندارد. فردا اربعین شهادت خون خداست؛ آن سیمای خاک‌آلود و محاسن به خون خضاب و آن سالار نیزه‌نشین. فردا اگر قریب 15 تا 20 میلیون نفر خود را به کربلا می‌رسانند، چندین برابر این جمعیت مشتاق، دل را راهی مرقد حضرت سیدالشهدا می‌کنند که به تعبیر لسان‌الغیب:
گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوئیم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی
سر عاشق که نه خاک درِ معشوق بود
کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیده دل نورانی
محمد ایمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد